پرورش هوش و روانشناسي كودكپرورش هوش و روانشناسي كودك، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

سایت تخصصی پرورش هوش و روانشناسی کودک نوانديشان اهواز

خشم و عصبانیت

1392/3/9 16:12
4,602 بازدید
اشتراک گذاری

 خشم یک احساس است و عصبانیت یک رفتار است ناشی از احساس خشم و عصبیت یک هویت یا شخصی که دارای مجموعه صفاتی میباشد.

 

 خشم یک احساس است و عصبانیت یک رفتار است ناشی از احساس خشم و عصبیت یک هویت یا شخصی که دارای مجموعه صفاتی میباشد.

خشونت به عنوان کاربرد یا تهدید به کاربرد نیروی فیزیکی علیه خویش یا دیگران که با صدمه فیزیکی یا مرگ همراه باشد تعریف میشود.

میدانیم خشم و عصبانیت آبی است که بر روی آتش اضطراب در وجود ما ریخته میشود و در واقع با عصبانی شدن اضطراب را از درونمان تخلیه میکنیم و بصورت کلی کسانی که مشکل خشم و عصبانیت دارند احتمالا از موضوع اضطراب آگاه یا نا آگاه رنج میبرند.

انسان خشمگین میشود و خشم غیر ارادی است ولی عصبانیت غیر ارادی نیست و انتخابی است و به همین دلیل است که مثلا ما جلوی پلیس با وجود خشمگین شدن عصبانی نمیشویم لذا ما نمیتوانیم خشمگین نشویم و بالاخره احساس خشم سراغ هر کسی می آید ولی میتوانیم خشم خود را به عصبانیت تبدیل نکنیم

بسیاری از مردم به اشتباه تصور میکنند که انسانهای عصبانی شجاع و راحت و دارای قدرت هستند در صورتیکه فرد عصبانی از نظر علمی دارای 2 مشخصه اصلی و اساسی است 1-ترس 2-درد. بدین معنی که فرد عصبانی بسیار ترسو بوده و ترس خود را در پشت عصبانیت پنهان میکند و در واقع عصبانیت او نشان دهنده اینست که درد میبرد و رنج میکشد.

****عصبانيت يک خصلت انساني نيست. مجبور نيستيد چيزي را که هيچ فايده اي به حال يک انسان شاد و سازنده ندارد در وجود خودتان حفظ کنيد .اين يک نقطه ضعف است ، نوعي آنفلوانزاي رواني است که همانند هر بيماري جسمي ، قابليت و توانايي هاي شما را نابود مي کند. پس بايد ياد بگيريد براي اعمال و عقايد ديگران آن چنان قدرتي قائل نشويد که بتوانند شما را پريشان و آشفته سازند . زماني که خويشتن را ارزشمند بدانيد و اجازه ندهيد ديگران اختيار شما را در دست گيرند آن زمان ديگر خود را با  عصبانيت در لحظات حال آزار نخواهيد داد و با آن وداع خواهيد کرد.


چرا عصبانی میشویم :

*****درفعالیت ذهنی افراد عصبانی سیستم استدلالی و فکری از 10 مرحله در زمان کمتر از 18/1 ثانیه عبور کرده و در نتیجه عصبانی میشود و رفتاری را به نشانه عصبانیت انجام میدهد .کلیه این مراحل به اختصار به قرار زیرند:

1-استدلال غلط : فرد عصبانی اولین نتیجه ای که میگیرد این است که من به خواسته هدف سهم حق نیاز و احتیاج خودم نرسیده ام و نباید با من چنین میشد.

نتیجه گیری درست : آیا در دنیایی که ما با این همه محدودیت و محرومیت همراه هستیم من باید به همه خواسته هایم برسم؟آیا بیشتر اوقات خواسته من حق و سهم دیگری نیست؟مگر دنیا را به سفارش منو شما درست کردند که به هرچه میخواهیم باید برسیم؟در بسیاری موارد خودخواهی و خودمحوری ماست که سبب میشه اون زمانی که من به خواسته ای نرسیدم به یکباره به هم بریزم و فکر کنم که مشکلی پیش اومده که من باید برایش کاری کنم.

2-استدلال غلط : من به خاطر نرسیدن به هدفها و خواسته هایم احساس بدی دارم

نتیجه گیری درست : در بیشتر موارد درد و رنج ما ناشی از نظام باورها و سیستم ارزشیابی ماست .احساس و نظر من که ملاک اندازه گیری دنیا نیست.اگر احساس من بد است دلیل بر این نیست که واقعیت خارج نیز این باشد.حال من نشان دهنده دنیای بیرون نیست.منو شما حال بد یا خوبی داشته باشیم دنیا کار خودش را میکند در ضمن از نظر علمی میدانیم هیچ کسی به اندازه خودم من را تحقیر و سرزنش نمیکند و آسیب نمیزند.پس این افکار و عقاید من است که به من آسیب میزند.

3-استدلال غلط : این شما بودید که سهم و حق منو نادیده گرفتید و به آن تجاوز کردید

نتیجه گیری درست : در بسیاری موارد ما با تجاوز روبرو نیستیم بلکه دیگران نیز حق و سهمی دارند و ما به عنوان یک انسان با بقیه جهان در ارتباطیم و همیشه با ارتباطی بسیار نزدیک در معرض نوعی حالات مختلف بخاطر رفتار دیگران قرار میگیریم و این موضوع را با حریم و حقوق اشتباه گرفتن اصلا با واقعیات نمیخواند در ضمن حق و سهم من بر اساس نظر و سیستم ارزشیابی من نیست بلکه بر اساس توافق و قرارداد و اصول اخلاقی و انسانی مشخص میشود.

4-استدلال غلط : شما علت و سسبب و موجب همه مشکلات من در حال حاضر و در بسیاری موارد حتی در آینده نیز خواهید بود

نتیجه گیری درست : در بسیاری موارد علت سبب و موجب مشکلات من فقط و فقط خود من هستم روزی که شما دیگران را علت و سبب مشکلات خود میکنید در حقیقت خود را ضعیف و زبون قلمداد کرده اید و در حقیقت این کار که به نوعی سلب مسوولیت از خود و مقصر دانستن دیگران است به حل مشکلات و مسائل ما کمک نمیکند و بر فرض اینکه حتی اگر او مقصر بوده مسوولیت قرار دادن خودم در رابطه با او به عنوان دوست یا کارمندم یا غیره فقط و فقط خود من هستم و شاید میتوانستم خودم را در این شرایط با او قرار ندهم.

5-استدلال غلط : شما به عنوان مثلا یک دوست یا ایرانی یا همکار نباید اینکار را میکردید و رفتار شما با اصول اخلاقی و انسانی در تضاد است بنا بر این شما بایدها و نباید ها را زیر پا گذاشته اید

نتیجه گیری درست : میدانیم انسان موجود ناقص و حتمی الخطاست وقتی ما خودمان هزاران اشتباه را انجام میدهیم میبایست برای دیگران نیز این حق را قائل شویم و میدانیم انسانها به هزاران دلیل کارهایی را میکنند که خودشان آنقدرها متوجه آن نبوده و از نتیجه آن با خبر نیستند پس این تصور که تو نباید چنین میکردی اصلا با واقعیت نمیخواند.

6-استدلال غلط : شما کار بسیار بد و غلطی کرده اید

نتیجه گیری درست : ما در دنیایی زندگی میکنیم که حدود 90 درصد دنیا تفاوت است و شاید حدود 5 درصد آن خوب و 5 درصد آن بد هست روابط غذا لباس آرایش و غیره مربوط به بحث تفاوتهاست لذا خیلی از اوقات انسانها کار بدی نمیکنند بلکه فقط کار مختلف و متفاوتی از ما را انجام میدهند و این باور بسیار غلط و بیمار گونه که فکر کنیم کل حقیقت دنیا دست من است و من درست میگویم و باورها واعتقادات یا مذهب یا فرهنگ یا سنت یا فکر من درست است و بقیه اشتباه میکنند نشان از یک خود شیفتگی بیمارگونه میدهد .تازه بر فرض که کسی کار بدی کرد ما میبایست این نکته را در نظر بگیریم که ممکن است آن شخص از رشد کافی برخوردار نبوده و ممکن است یک بیمار و گرفتار و خواب و فرد دور از واقعیتی باشد و نیز یادتان باشد عدالت در جائی معنی دارد که بی عدالتی زیاد است و راستگویی زمانی ارزش دارد که دروغ وجود دارد زیرا اگر همه راست میگفتند دیگر چیزی به اسم صداقت ارزش نمیشد وحال اگر ما نیز بخواهیم همانند دیگران همان کار بد را به نوعی دیگر تکرار کنیم در همان مسیر انجام کار نامناسب قدم برداشته ایم.

7-استدلال غلط : شما نه تنها کار بد و غلطی کرده اید بلکه شما انسان بدی هستید یا حتی میگوییم شما گناهکار فاسد مجرم و متجاوزید لذا موضوع را از رفتار به هویت و شخصیت منتقل میکنیم یعنی شما دروغ نگفتید بلکه شما دروغگو هستید و یا کار ابلهانه ای نکردید بلکه ابله هستید

نتیجه گیری درست : به نظر شما کسی که هزاران بار راست گفته است حال با یک دروغ باید او را دروغگو خطاب کنیم؟یک چنین تفکری نشانه عدم توجه به اصول اخلاقی است . قرار نیست ما کسی را بخاطر یکبار انجام کار ناشایست و یا حرف دروغ سرزنش کنیم و بدانید افرادی که با دیگران اینچنین رفتار بیرحمانه ای دارند در تنهایی خود نیز با خودشان چنین میکنند.

8-استدلال غلط : فرد بد و گناهکار و مجرم باید مجازات و تنبیه بشود تا عبرت او ودیگران شود

نتیجه گیری درست : در طول تاریخ ما با یک فاجعه روبرو بودیم ابتدا محبت را با قدرت یکی کردیم بدین معنی که اگر کسی را دوست داریم میتوانیم از قدرت خود بر علیه او استفاده کنیم و او را وادار به کاری که ما دوست داریم بکنیم به عنوان مثال کاری که در طول تاریخ پدران و مادران با فرزندان خود میکردند و به بهانه محبت بدترین آسیبها را به آنها وارد می آوردند.اما بسیاری از ما پارا فراتر گذاشته و قدرت و محبت را با عدالت یکی گرفته و آنزمانی که صحبت از عدالت است فقط صحبت از تنبیه و مجازات است و عدالت نه به معنی برقراری نظم و نه ترتیب و نه برادری ونه برابری و نه توزیع عادلانه همه آنچه در جهان وجود دارد بلکه فقط در چارچوب تنبیه و مجازات به آن نگاه میکنیم .این چنین نحوه تفکری نشانگر خشم درونی و تنفر از خود و دیگران میباشد.در بسیاری از موارد مجازات نه تنها کار درست و مناسبی نیست بلکه بدترین رفتار است این بی رحمی سبب میشه که ما مانع رشد افراد بشویم و زمینه ای را به جهت فریب و پنهانکاری و دروغ فراهم میکند و بهتر است بدانیم که ما در طول تاریخ با سیستم مجازات و تنبیه هیچ مشکلی را حل نکردیم پس این دیدگاه که آدم بد باید مجازات شود با هیچ واقعیت اخلاقی و انسانی و سلامت روانی و عقلی سازگار نیست.

9-استدلال غلط : من حق دارم و اجازه دارم که شما را تنبیه کنم و حتی پا را از این فراتر گذاشته میگوییم این مسوولیت اخلاقی یا برادری یا خواهری یا پدری یا مادری من است که درسی به تو و دیگران بدهم و تو را سر جایت بنشانم

نتیجه گیری درست : معلوم است که کار قضاوت وقتی به آنجا برسد که فرد به یکباره دادگاه شده و در مقام قاضی دادستان وکیل مدافع و هیئت منصفه وارد عمل شده و احکام را نه بر اساس قوانین و مقررات بلکه با نظر فردی و شخصی و حتی بخاطر یک خطای کوچک فرد محکوم را به اشد مجازات تنبیه میکند و این تصور را دارد که فرد محکوم احتیاج به هیچ دفاع یا بازپرسی یا ابراز نظر و عقیده ای ندارد ناشی از انحراف او از اصول اخلاقی و فاصله گرفتن از عدالت و انصاف واقعی است

10-استدلال غلط : من باید تصمیم بگیرم که چگونه تو را مجازات کنم و بنا براین زمان و مکان و نحوه و نوع مجازات را انتخاب میکنم و این عمل انتخاب شده را انجام میدهم.

نتیجه گیری کلی : انسان در این مرحله به یکباره همه چیز را درباره انسان نادیده میگیرد و فقط حال و احساس و نظر خودش را مبنای رفتار خودش در چارچوب مجازات دیگران قرار میدهد و عصبانی شده و از رفتارهایی نظیر داد زدن تا بی حرمتی و ناسزا گفتن و یا در حالت شدید حتی عمل قتل را انجام میدهد .حال اگر آن فرد در گذشتن از هریک از مراحل فوق در مقابل تفکرش ایستاده و خود را با دیدن اشتباه خود منصرف کند عصبانی نمیشود.




چه کنیم که کمتر خشمگین شویم؟

******ممکن است سوالتان این باشد که اگر ما قرار است عصبانی نشویم پس با این احساس خشم خود چگونه برخوردی را داشته باشم که این بحث بسیار مفصلی بوده که در اینجا به ذکر چند نکته مرتبط با موضوع خشم میپردازیم :

1-موضوع خشم و عصبانیت و موضوع خلق و خو یک موضوع ارثی نیز است یعنی به زبان تمثیلی بعضی ها در وقت تولد پوست روانی کلفتی دارند و در برخورد با موضوعهای خشمگین کننده کمتر دردشون میاد ولی بعضی ها در وقت تولد پوست روانی حساس و خیلی نازک و یا حتی آسیب دیده ای دارند که باعث شده موضوعات خشمگین کننده کوچک هم برای آنها درد زیادی داشته باشد.

2-باید بپذیریم در تحلیل نهایی خشم نتیجه یک چیز است و آن هم انتظار.یعنی آدمهایی که زیاد خشمگین میشوند معمولا آدمهای پر توقع و پر انتظاری هستند .پس در تحلیل نهایی به میزانی که انتظار و توقع شما از دنیا و مردم اون بالاتر باشه شما زیادتر خشمگین خواهید شد......من مدتها در صفحه اول وبلاگ این جمله را نوشته ام که از زمانیکه انتظارم برای عدالت و صداقت و مهربانی و خوبی و قدرشناسی و عدالت از جانب دیگران از دست دادم احساس بهتری میکنم....یادتون باشه اشکال انتظار بالا اینست که به میزانی که انتظارتون از دیگران بالاست و توقع دارید به همان نسبت انتظارتون از خودتون بالاست و نسبت به خودتون سخت گیر تر هستید و از دست ودتون هم بسیار خشمگین خواهید شد و دعواهای درونی زیادی با خودتان هم میکنید.

3-باید بپذیریم دنیا و طبیعت و زندگی پر از محدودیت است....دنیا رستوران نیست که سفارش بدین تا هر چیزی خواستین براتون بیارند...باید بپذیرید که ما تو زندگی در بهترین حالت شاید به 70 یا 80 درصد چیزهایی که میخوایم نمیرسیم ....پس این تصور که منو شما هر چیزی تو زندگی خواستیم باید برامون فراهم بشه و اگه چیزی خواستیم نشد منو شما رو خشمگین کنه با واقعیتهای دنیای امروز همخوانی نداره

4-باید بپذیریم تار و پود زندگی در بسیاری موارد با درد و رنج همراه است و ما باید این رنج و سختی در زندگی را بپذیریم و آن را به عنوان مبارزه یا چالش زندگی تلقی کنیم....این تصور که زندگی منو شما باید ساده و راحت باشه و ما همیشه راحت و آسوده باشیم اصلا با واقعیتها نمیخونه....البته نکته مهم این است که ما باید سعی کنیم درد و رنجهای مشروع مثل سختی ورزش کردن و بالا رفتن از کوه یا سختی درس خوندن رو تحمل کنیم تا گرفتار درد و رنج نامشروع مثل درد و رنج ناشی از اضطراب و افسردگی و خشم و ...نشویم

5-نکته بعدی که باید بهش توجه کنیم اینه که همه آدمها در طول روز خشمگین میشوند و خشم غیر ارادی است ولی مهم این است که انسان سالم در طول روز شاید سه یا چهار بار خشمگین شده و انسان بیمار صد بار.....البته باز هم تکرار میکنم انسان سالم این احساس خشم رو به رفتار عصبانیت تبدیل نمیکنه.

۶-در دام فکر عدالت گرفتار نشوید : اگر قرار بود امور جهان طوري تنظيم شود که همه چيز منصفانه باشد ، هيچ موجود زنده اي نمي توانست حتي يک روز هم دوام بياورد. پرندگان مجاز به خوردن کرمها نبودند ، و خواسته هاي فردي تمامي موجودات مي بايست برآورده شود. با اين که در فرهنگ ما سياستمداران در همه نطق هاي انتخاباتي خود وعده مي دهند که ما برابري و عدالت را براي همگان مي خواهيم ، با وجود اين بي عدالتي ها روزها در پي يکديگر و قرن ها در پي هم ادامه مي يابد چون بي عدالتي ، تغيير ناپذير و هميشگي است اما شما با بينش نو و بي انتهاي خودتان مي توانيد تصميم بگيريد که با اين بي عدالتي مبارزه نماييد و تسليم رکود عاطفي ناشي از آن نشويد.
حتي مي توانيد براي از بين بردن بي عدالتي با ديگران همکاري کنيد ولي بايد بکوشيد و همچنين تصميم بگيريد که به خاطر آن دچار اختلالات رواني نگرديد .




۷-شما با احساس خشمتون یکی از این 4نوع برخورد را میتونید داشته باشید :

الف : کنترل خشم یا فرو خوردن خشم : این برخورد با خشم بسیار ویرانگر بوده و موجب بیماریها و گرفتاریهای روانی فراوانی میشود...پس به هیچ عنوان ما قرار نیست خشم خودمونو بخوریم چون خوردن خشم دقیقا مانند خوردن سم و زهر به داخل بدن روانی ماست.

ب:ابراز خشم: وقتی است که شما صمیمانه و صادقانه با لحنی آرام و مودبانه موضوع ناراحت شدنتان را با طرف مقابل در میان میگذارید

ج:عصبانیت : وقتی که شما خشم خودتونو بصورت رفتار پرخاشگرانه یا داد زدن و یا ناسزا گفتن و یا برخورد تند و تیز ابراز میکنید در واقع سم و زهر داخل بدن خودتونو به بدن دیگران وارد میکنید . این از نظر اخلاقی کاری بسیار زشت و ناپسند و شدیدا غیر اخلاقی است.این رفتار پیامدهای بلند مدت زیادی داشته و باعث میشه خشم و کینه و دشمنی در دل اطرافیان نسبت به شما ایجاد بشه.

د:مدیریت خشم :این روش یک روش مفید و بسیار درست و علمی در برخورد با خشم است که استفاده از آن نیازمند آگاهی و دانایی و تا حدودی سلامت روانی میباشد......به عنوان یک تمثیل در این روش ما بجای اینکه اجازه دهیم رودخانه خروشان خشم باعث خرابی و ویرانی سازه های ما شود یک سد جلوی این رودخانه بنا میکنیم و از نیروی این آب خروشان در جهت کشاورزی یا بهبود بهتر شرایط و اوضاع استفاده میکنیم.
در بحث مدیریت خشم بسیار گسترده و وسیع بوده که در اینجا به ذکر چند نکته از آن بصورت خیلی خیلی خلاصه اکتفا میکنیم.

اولا اینکه سعی کنید موضوع رو به درستی بفهمید ممکنه برداشت منو شما از موضوع اشتباه باشه بعد سعی کنید موضوعو به درستی طرح کنید چون خیلی از اوقات موضوعات مورد بحث به درستی فهمیده شده ولی به درستی طرح نمیشوند سپس دقت کنید که موضوعات طرح شده را به درستی درباره شان بحث کنید و همیشه در بحثها بجای اینکه انگشت اتهام شما به سمت طرف مقابل باشد و سعی در متهم سازی او داشته باشید هدف و نگرشتان به سمت حل و فصل مساله باشد و در بحثها و گفتگو ها هدفتان برنده شدن نباشه بلکه زمانی شما موضوع رو تونستین حل کنید که دو طرف بحث برنده و راضی و خوشحال بحث رو به پایان برسونند.

اما اگر نتونستین موضوعو بفهمید و طرح و بحث و حل کنید سعی کنید شرایط و موقعیتتونو تغییر بدین و اوضاع رو دگرگون کنید تا دوباره درگیر این مشکل و موضوع و مساله نشوید.

ولی اگر نتوانستین اوضاع را تغییر دهید سعی کنید واقعیت موجود را به عنوان یک واقعیت تلخ بپذیرید و خودتونو باهاش سازگار کنید.

اما در آخر اگر نتوانستین موضوع و مشکلو بفهمید یا طرح کنید یا بحث کنید یا حل کنید یا تغییر دهید یا بپذیرید تنها راه حلی که برای شما مونده بی حسی و بی احساسی است....مثل زمانی که شما را به اتاق عمل میبرند که تنها درخواستتون از دکتر اینه که "لطفا منو بی حس و بیهوش کنید که درد عمل رو حس و احساس نکنم.....به زبون خودمونی تنها راه حلی که برامون میمونه کوری و کری و لالی و خری هستش.




عصبی بودن

شخصیت عصبی 10 ویژگی دارد:

1- کوششی به جهت درک واقعیت و کشف حقیقت ندارد.

2- مسئولیت را به اندازه نمی پذیرد یا بیش از حد مشوول است یا کمتر از حد.

3- با وقت و زمان مشکل دارد یا در گذشته زندگی میکند یا نگران آینده است.

4- با مسائل احساسی و عاطفی مخصوصا موضوعات جنسی مشکل دارد و اصولا حتی با وجود داشتن میل جنسی زیاد در عمق وجود خود احساس بدی راجع به رابطه جنسی و جنس مخالف دارد.

5- برخورد نادرست با موضوع خشم خود دارد که یا بصورت خوردن و کنترل خشم است و یا بصورت رفتار عصبانیت.

6- مشکل حرمت نفس دارد و خود را موجودی خوب و دوست داشتنی نمیداند.

7-مشکل اعتماد به نفس دارد یعنی با خودش میگه من نمیدونم و یا با وجودیکه میدونم نمیتونم.

8-با موضوعهای قدرت و آبرو مشکل دارد.

9- افرادی بسیار وابسته هستند و کوششی به جهت اندیشه و احساس مستقل داشتن از دیگران نمیکنند.

10- موضوع محبت و دوستی و عشق بزرگترین گرفتاریشونه مثلا ممکنه باور داشته باشند که محبت و عشق یک بازی یا فریب بزرگ است و یا اگر محبت کسی را بخواهند ان را بصورت انحصاری و همیشگی و مطلق و یا حتی در حد فداکاری انتظار دارند لذا اگر مثلا شریک زندگیشون برادرشو دوست داشته باشه اونها احساس حسادت میکنند.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان فهيمه
9 خرداد 92 16:40
خيلى خوب بود ممنون