آیا می توانید هوش هيجاني را آموزش دهید؟
"یک جزء وجود دارد که کودکان با آن متولد می شوند، اما یک جزء بزرگ وجود دارد که آموخته شده است. جاشوا فریدمن، مدیر عامل Six Seconds می گوید: تلاقی بین طبیعت و پرورش وجود دارد. بخش عمدهای از آن بخش اجتماعی-عاطفی در مدارس کانادا تدریس میشود، جایی که تمرکز برای آموزش دوران کودکی و ابتدایی بر مهارتهای اجتماعی و سواد عاطفی، اصطلاحی برای نامگذاری و مدیریت احساسات و یادگیری واکنش مناسب به احساسات دیگران است. مریلین چپمن، استاد بازنشسته دانشگاه بریتیش کلمبیا در دانشکده آموزش، میگوید: «آنچه که ما سعی میکنیم با کودکان خردسال انجام دهیم، به همان اندازه که بر اهداف برنامه درسی سنتی متمرکز است، واقعاً بر آن حوزهها متمرکز است. در طول سال ها، چپمن برنامه آموزش ابتدایی استان را به روز کرده است، که همدلی را از طریق بازی به ویژه در کلاس های ابتدایی آموزش می دهد. Storytime نیز تقریباً به هر شکلی، از جمله کتابهای مصور، داستانگویی شفاهی، بازی دراماتیک، نقشآفرینی با عروسکها و اجازه دادن به بچهها برای خواندن خود، کلیدی است. چپمن میگوید: «کودکان یاد میگیرند دنیای اجتماعی را از طریق قصهگویی درک کنند - این به آنها کمک میکند با یک موقعیت ارتباط برقرار کنند و یاد بگیرند که چگونه با رویدادها و احساسات کنار بیایند.» "این یک راه قدرتمند برای آنها برای یادگیری زمینه سازی موقعیت ها است. در مهدکودک، این است که یاد بگیریم از احساسات خود آگاه باشیم، آن احساسات را بیان کنیم، بتوانیم با بچههای دیگر کنار بیایم، به اشتراک بگذاریم، مسئولیتپذیر باشیم – ما خیلی از این کارها را انجام میدهیم.»
این ممکن است چیزهای اساسی به نظر برسد، اما برای اینکه بچه ها تمرکز کنند و در کلاس رفتار کنند و دوست پیدا کنند، تسلط بر این مفاهیم ضروری است. (هیچکس نمیخواهد با بچهای که به نوبت اشتراک نمیگذارد بازی کند.) همانطور که کودکان در کلاس پیشرفت می کنند، یادگیری از مهارت های اجتماعی و سواد عاطفی به مسئولیت اجتماعی یا آنچه که بسیاری از مدارس ابتدایی آن را "شهروندی" می نامند، حرکت می کند، که یادگیری عضوی خوب جامعه در کلاس درس است. بچه ها تشویق می شوند که کتاب ها و وسایل خود را کنار بگذارند، به کار و ایده های دیگران احترام بگذارند و به پروژه هایی بپردازند که مدرسه یا جامعه را برای همه بهتر می کند. (برای مثال، دانشآموزان کلاس ششم در مدرسه کلگری اوری، کمپینی را برای جمعآوری کمکهای مالی لباس زمستانی برای یک موسسه خیریه محلی رهبری کردند.) ابتکارات اجتماعی مانند این مهم هستند زیرا به بچه ها می آموزند که آنها بخشی از چیزی بزرگتر از خودشان هستند. او می گوید: "ما به هم وابسته هستیم و باید از نظر اجتماعی مسئولیت پذیر باشیم - چه در کلاس درس و چه در جامعه." شرکت در ریشه های همدلی روش دیگری است که مدارس هوش هیجانی را در کلاس آموزش می دهند. این برنامه گسترده - تقریباً در 2400 مدرسه کانادایی در 10 استان در سال 2016 اجرا شد - از طریق ملاقات منظم والدین و نوزاد، همدلی را آموزش میدهد. در طول هر جلسه، یک تسهیلکننده آموزش دیده مشاهدات دانشآموزان را در مورد احساسات کودک راهنمایی میکند و به آنها کمک میکند تا معنای حالات یا صداهای مختلف صورت را تشخیص دهند و نام ببرند. سپس به بچهها آموزش داده میشود که به زمانی فکر کنند که مثلاً احساس ترس یا ناامیدی یا غمگینی کردهاند.
کارولین پارکز، کارگردان آمریکای شمالی Roots of Empathy میگوید وقتی کودکان متوجه میشوند که همه انسانها - حتی نوزادان - این احساسات را دارند، شروع همدلی است. نه تنها این، بلکه وقتی دانشآموزان همدلی را یاد میگیرند، بدرفتاری با همسالان سختتر میشود. پارکز میگوید: «تحقیق روی ریشههای همدلی نشان میدهد که پرخاشگری کاهش مییابد و رفتارهای طرفدار اجتماعی افزایش مییابد. «وقتی احساسات شخص دیگری را درک میکنید و او کیست، واقعاً سخت است که برای او آزاردهنده باشید. بنابراین قلدری در نتیجه کاهش می یابد.» جاشوا فریدمن میخواهد مدارس به شیوهای سیستمیتر و توسعهگرایانهتر به یادگیری اجتماعی-عاطفی نزدیک شوند. من مایلم که مدارس آن را مانند ریاضیات یا هر حوزه دیگری که در آن محدوده و ترتیبی وجود دارد رفتار کنند. فریدمن میگوید: «و ما آن را ارزیابی میکنیم، روی آن تمرکز میکنیم، با زمانی که به آن اختصاص میدهیم، و فقط برای چند روز اینجا و آنجا این کار را انجام نمیدهیم. در یک مطالعه Six Seconds، این سازمان دریافت که وقتی معلم ریاضی دبیرستان زمانی را صرف یادگیری عاطفی اجتماعی میکند، بقیه درسهای ریاضی سنتیتر آسانتر میشود (در مقایسه با کلاسهایی که مؤلفه EQ را نداشتند). معلم هفته ای یک کلاس را به هوش هیجانی اختصاص داد. او با بررسی احساسات دانشآموزان شروع کرد و سپس به تمرین EQ ادامه داد: برای مثال، تماشای یک کلیپ ویدیویی که به یک تصمیم دشوار میپردازد و پس از آن در مورد آنچه که آن را سخت کرده است صحبت کرد. در نهایت، معلم از دانش آموزان خواست تا در مورد چالش یا مشکل مشابهی که با آن روبرو هستند بنویسند و سپس راه حل های طوفان فکری را مطرح کنند. معلم نتایج را - بهبود یادگیری ریاضی پس از تمرینات EQ در یک دوره سه ماهه - به روابط بهتر، ارتباطات بهتر و زمینه بهتر برای حل مسئله در کلاس درس نسبت داد.
فریدمن می گوید: «این واقعا موقعیت زیبایی است. "با تمرکز کمی بر یادگیری اجتماعی-عاطفی، ما در واقع می توانیم در زمینه تحصیلی بیشتر پیش برویم."
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی