کودک و قصه
قصه، مهم ترین و ساده ترین ابزار آموزشیِ ما آدم بزرگاست چون همه ی ما در هر سطح زندگی اجتماعی توان قصه گویی ...
ماناز |
بهترین پاسخ | ارسال پاسخ : 1391/12/15 - 23:13 |
کارشناس عزیز قصه گویی از قدیم الایام هم مرسوم بوده است ان زمان که بچه ها سرگرمی های کنونی را نداشتند قصه گویی خیلی مرسوم بود واین که ان را از زبان مادر بزرگها وپدربزرگها واقوام میشنیدند که سبب ارتباط بیشتر هم می گشت وتاثیرش را مضاعف میساخت.البته در قصه گویی بایستی گاهی اجازه داده شود خود بچه ها در داستان سازی ان هم دخیل باشند وبرخی اوقات اخرش را انها بسا زند این نوع قصه گویی به پرورش خلاقیت کمک می کند نه این که صرفا شنونده باشند.من در کودکی برای بچه ام قبل خواب کتاب می خواندم وامروز او خودش می تواند از خودش داستان بسازد و فعالانه نقش ایفا کند. fatemehmahya.niniweblog.com |
قصه از اینجا شروع شد که بنی بشر حتی قبل از اینکه کلام رو اختراع کنن، از زبان اشاره برای روایت کردن و انتقال تجربه ها بصورت روایی به همدیگه استفاده میکردن و همینه که غارنشین چهارده ساله بدون اینکه قبلاً خودش به شکار رفته باشه میفهمیده که کجا باید بره شکار کنه، چی شکار کنه و چه جوری! برای اینکه بزرگتراش براش شکار کردن رو توصیف و تعریف کرده بودن، قصه ی شکار رو میدونسته.
قصه، مهم ترین و ساده ترین ابزار آموزشیِ ما آدم بزرگاست چون همه ی ما در هر سطح زندگی اجتماعی توان قصه گویی رو برای بچه هامون داریم. رابطه ی جذابِ متقابلی که حین قصه گویی بین ما و کودک بوجود میاد یه بستر امن و آماده ست برای اینکه هر چی که میخواییم به فرزندمون منتقل کنیم و اون به زیباترین و ماناترین شکلی بپذیره، بی هیچ مقاومت و لجبازی. قصه گویی باعثافزایش قوه ی تخیل کودک میشه، همون قوه ی تخیلی که منبع خلاقیته. بخاطر اینکه وقتی وارد دنیای قصه میشیم همه ی غلافهای منطقی دنیای واقعی رو کنار میذاریم و تا میتونیم بال خیالمون رو میگستریم و بی هیچ ترسی تخیل رو وسعت میدیم، هم مایی که قصه میگیم و هم اونی که قصه میشنوه. وقتی قصه میگیم دیگه مامان یا بابای عصبانیِ سختگیری نیستیم، یه پناه امنیم که چیک تو چیک بچه مون دو تا پرنده میشیم که تا میتونن به اوج آسمون خیال پرواز میکنن. قصه گویی باعث میشه به بچه مون مهارت حل مسئله بدیم. اون در عین اینکه چشم به ما دوخته و غرق دنیای قصه ست داره با خودش به راههای متعدد دیگه ای فکر میکنه که شخصیتهای قصه میتونستن انتخاب کنن و اگه هر کدوم رو انتخاب میکردن چی میشد و ... خلاصه در عین اینکه ما داریم همون قصه ی همیشگی رو تکرار میکنیم، اون به هزار راه نرفته ی داستان و عواقب و نتایج هر کدومش فکر میکنه و همین باعث میشه قدرت تصمیم گیریش هم بالا بره و همین قصه ی تکراری رو با هر تغییری که خودش دوست داره و بهش فکر میکنه توی ذهن خودش ترسیم کنه. اینجوری مهارت ایجاد تغییر شرایط رو هم در بچه مون ایجاد میکنیم.
قصه میتونه از سه جنبه ی اخلاقی، رفتاری و احساسی منبع آموزش باشه به این شرح که کودک هیچ تصور و تجسمی از خوبی، بدی و زشتی نداره، ارزشهای اخلاقی براش تعریفی ندارن و نمیتونن داشته باشن مگه ما جوری که قابل لمس باشه براش ترسیمشون کنیم و اونم در قالب قصه است. وقتی میگیم" اون تنها موند چون به دوستاش دروغ گفته بود" کودک، زشتی دروغ رو لمس میکنه. وقتی یه سری واقعیات زندگی، خصوصاً واقعیات تلخ و پر از شوک و هیجان رو برای کودک بصورت قصه تعریف میکنیم مثل این میمونه که دوز کمی از شرایط واقعی رو بهش تزریق کرده باشیم و این باعث میشه وقتی کودک توی دنیای واقعی در شرایط واقعیِ پر از شوک و هیجان و اندوهی که توی قصه براش به آرومی تعریف شده بود قرار میگیره وانَده و خودش رو نبازه، انگار که یه واکسیناسیونی شده باشه. شرایطی مثل مرگ، جدایی، از دست دادن، تصمیم گیری های حیاتی، بحران و ... رو اگه به نرمی و کم کم برای بچه ها تعریف کنیم در واقع شبیه سازی دنیای واقعی رو در قالب قصه آوردیم و این کودک ما رو بیمه میکنه که توی شرایط واقعی مشابه قصه یه الگوریتم و روشِ از پیش تعریف شده داشته باشه و این سلامت روانش رو تضمین میکنه. این بیشترین جنبه یآموزش رفتاری قصه است. و از نظر احساسی هم همین برقراری ارتباط و فضایی که توش با بچه مون به پرواز آزادانه ی خیال و فارغ از چارچوبهای تعریف شده ی دنیای واقعی می پردازیم بالاترین رشد عاطفی و احساسی رو به کودکمون هدیه میکنه.
قصه گویی یه هنر و مهارته. هنرش شور و شوقیه که ما با زبان بدنمون در روایت قصه داریم. بالا و پایین بردن تُن صدا برای افزایش یا کاهش هیجان قصه اونجاهایی که روشون تأکید داریم یا خودِ موقعیت پر از اضطراب و هیجانه و ما میخواییم با پایین آوردن صدامون از هیجانش کم کنیم یا شرایطی که احتیاج به تعمق داره و مثل اسلوموشن فیلما آروم میگیم که اثرگذار باشه. اونجاهایی که ادای شخصیتها رو درمیاریم که بچه بیشتر لمسشون کنه. و مهارتش ایناست که هر چی میتونیم چیزای بدیع تر و دور از ذهن تر تخیلی بگیم. هی برای خودمون داستان رو تکرار کنیم تا پردازش داستان و جزئیاتش رو بیشتر کنیم که فضاسازی بهتری انجام بدیم و کودک بیشتر وارد فضای قصه بشه تا هدف ما از بیان قصه بیشتر برآورده بشه؛ حتماً رعایت تناسب شخصیتها و فضای قصه رو با علایق و سن و جنسیت کودک بکنیم؛ قصه رو در فضایی بگیم که برای بچه قابل تصور باشه، مطابق با دنیای خودش باشه، حتی خودش رو شخصیت داستان کنیم، شهرش رو، امکانات و اسباب بازیای خودش رو، خصوصاً اونایی که مورد علاقه ش هستن خلاصه اینکه قصه بروز باشه تا قابل فهم تر باشه؛ بدونیم که در قبال همه ی اون چیزایی که حین قصه به بچه القا میکنیم مسئولیم چون به تمامی درش شکل میگیره و در وجودش میشینه؛ و نهایتاً اینکه برای قصه طرح داشته باشیم، شروع و روال و هدف مشخصی داشته باشه و لازم نیست همه ی اینا رو مستقیم بگیم.
با تشکر از نوشته های دوست عزیزمون
فریباجون مامان نیروانا
http://nirvana.niniweblog.com/
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|
|||||
|